سرزمین با شکوه

اینجا سرزمین با شکوه ایران است

ساسانیان

ساسانیان

ساسانیان:
بیشتر از چهار سده، دولت ساسانی یکی از دو دولت بزرگ جهان متمدن آن روز (در آسیای غربی) بوده‌است که مرزهای آن در مشرق، تا دره رود سند و پیشاور و در شمال شرقی، گاهی تا کاشغر کشیده شده بود.

در شمال غربی، تا کوه‌های قفقاز و دربند در ساحل دریای خزر و گاهی نیز، تا دریای سیاه می‌رسید و در مغرب، رود فرات به‌طور کلی مرز این دولت با حکومت روم و جانشین آن یعنی روم شرقی با بیزانس بود.

البته گاهی این مرز بسیار گسترده تر از رود فرات می‌رفت و گاهی نیز به این سوی فرات منتهی می‌شد، اما با چشم پوشی از کششها و فشردگیها می‌توان رود فرات را مرزی طبیعی بین دو دولت بیزانس و ساسانی دانست.

به گزارش بیتوته، چگونگی تشکیل سلسله ساسانی با افسانه پیچیده شده است. طبق روایات، ساسان جد اردشیر، مقام بالایی در معبد اناهید استخر داشت. او با دختر یکی از امیران محلی ازدواج کرد و بر قدرت خود اضافه کرد و با انجام یک کودتا، رهبری کارها را به دست گرفت.

پس از او بابک به‌جای ساسان نشست و بر قدرت خود در پارس اضافه کرد. بابک دو پسر به نام‌های شاپور و اردشیر داشت که شاپور در حادثه‌ای جان خود را از دست داد و سپس اردشیر جانشین شد. اردشیر به‌جای پدر حاکم پارس شد و در سه جنگ دنبال هم، اردوان پنجم اشکانی را شکست داد و به‌جای او نشست.

اتحادیه‌ای که توسط خسرو اول، شاه ارمنستان با کمک سکاها، کوشانیان و کمک رومی‌ها برپا شد، از نابودی حکومت اشکانی پیشگیری نکرد و فرمانروایی ایران مجددا به دست قوم پارس افتاد و ساسانیان خود را جانشین بی رقیب هخامنشیان معرفی کردند.

اردشیر با تاسیس سلسله ساسانی، خود را جانشین هخامنشیان دانست.

اردشیر با ثابت کردن قدرت، شهرهای نصیبین و حران را از دست نیروهای روم درآورد. او ارتشی منظم تشکیل داد و توسط آن پایه‌های امپراتوری خود را تثبیت و اهداف خود را یکی بعد از دیگری به انجام رساند و بعد با انتخاب پسرش شاپور به جانشینی، از سیاست کناره گرفت.

دورهٔ ساسانی یکی از مهم‌ترین و سرنوشت‌سازترین دوره‌های تاریخ ایران شناخته می‌شود. در دورهٔ ساسانی، تمدن ایرانی در بسیاری از جَهات به نهایت شکوفایی و پویایی خود رسید. همچنین، ایران در دورهٔ ساسانیان، تأثیر فراوانی بر فرهنگ روم گذاشت. تأثیرات ساسانیان تنها محدود به مرزهای ایران نبود، بلکه تاثیراتش به هند، چین، اروپای غربی و آفریقا هم می‌رسد. ساسانیان نقشی برجسته در پدیداری هنر اروپایی و آسیایی در دوره‌های میانه داشتند. بخش بیشینهٔ چیزی که امروزه به نام دوران طلایی اسلام در زمینهٔ هنر، معماری، موسیقی و دیگر زمینه‌ها شناخته می‌شود، از ساسانیان به جهان اسلام منتقل و برده شده است.[۱۹]

جامعهٔ ساسانی به گونهٔ طبقاتی و لایه‌ای اداره و گردانده می‌شد. جامعه به چهار طبقهٔ موبدان، جنگاوران، دبیران و پیشه‌وران بخش‌بندی می‌شد.[۲۰] دین رسمی شاهنشاهی ساسانی، کیش زرتشتی بود و اوستا و زند بُن‌مایهٔ بنیادین دادستانی و دینی فرمانروایی ساسانی شمرده می‌شدند.[۲۱] دورهٔ شاهنشاهی ساسانیان در سال ۶۵۱ م، پس از کشته شدن یزدگرد سوم درگذر یورش اعراب به ایران، به پایان رسید و ایران‌شهر بجز تپورستان و دیلمستان زیر تصرف اعراب مسلمان درآمد.

شاهنشاهی ساسانی در زمان فرمانروایی پادشهان برجسته ای چون شاپور یکم، شاپور دوم و خسرو یکم از دید گستردگی سرزمینی و دستاوردهای فرهنگی به اوج خود رسید. این امپراتوری به دلیل سیستم اداری پیچیده، سازماندهی نظامی توانمند و پیشرفت در هنر، معماری و علم مشهور بود. یکی از جنبه‌های کلیدی پادشاهی ساسانی، رقابت آن با امپراتوری روم، به ویژه جانشینش امپراتوری بیزانس در غرب بود. این رقابت اغلب منجر به درگیری‌ها و جنگ‌هایی از جمله نبرد شناخته شده دارا شد. ساسانیان همچنین به دلیل ترویج دین زرتشتی به عنوان دین دولتی شناخته شده بودند، اگرچه آنها تنوع مذهبی را در امپراتوری خود مجاز می‌دانستند. دین زرتشت در شکل‌گیری فرهنگ و سیاست‌های امپراتوری نقش بسزایی داشت. امپراتوری ساسانی علیرغم نقاط قوت خود با چالش‌های ناشی از شورش‌های داخلی، فشارهای اقتصادی و تهاجمات خارجی قبایل عرب در جنوب روبرو بود. این عوامل، همراه با فرسودگی منابع به دلیل جنگ طولانی با بیزانس، در نهایت به سقوط شاهنشاهی کمک کرد.

در سال ۶۵۱ پس از میلاد، شاهنشاهی ساسانی با فتوحات عرب‌های مسلمان به رهبری خلیفه عمر به پایان رسید، اما میراث هنری و فرهنگی ساسانیان در فرهنگ ایرانی و مردمان ایرانی‌تبار تا به امروز پابرجای مانده است.

نخستین شاهان ساسانی، خود را از تبار ایزدان می‌خواندند. در کتیبه‌ها و سکه‌هایشان، از دوران اردشیر بابکان تا قرن چهارم میلادی، این نکته را می‌توان فهمید. شاهان ساسانی از زمان اردشیر دوم (حکومت: ۳۷۹–۳۸۳ میلادی)، القاب دیگری برای خود برگزیدند که دیگر نشانی از پیوند آنان با خدایان نداشت. در پایان قرن چهارم میلادی، شاهان خود را فقط مزداپرست/مزدیسن (mzdysn) و شاهان شاه (MLK'n MLK') می‌خواندند و نوشته‌های روی سکه‌هایشان، به علت نامعلومی، مختصرتر شد.[۸۷]

همینکه دستگاه دینی زرتشتی در دوره ساسانیان سازمان‌دهی شد، قدرت سیاسی نشان داد و وزنه سنگین خود را در امور امپراتوری را محسوس ساخت. اعدام مانی به تحریک کرتیر در دوران بهرام دوم، نشانگر وابستگی حکومت به دستگاه دینی است. تعقیب و آزار منظم زندیکان، یعنی تجدیدنظر طلب‌ها (از جمله مانویان) و به ستوه آوردن مکرر یهودیان، بوداییان و مسیحیان گواه مساعی مستمر دستگاه دینی برای ادامه تسلط خود بر مردم است. با وجودی که دستگاه دینی و دولت ساسانی در ضروریات آشکار با یکدیگر متحد بودند، با اینهمه گه‌گاه کشاکشی میان آن‌ها ظاهر می‌گشت که مایه اصلی آن قدرت و منافع آن بوده است. در منابع فارسی میانه و در گزارش‌های عربی-فارسی، موبدان پیوسته در دربار حضور دارند و همواره مسموع القول هستند. امان چنین نفوذ و هماهنگی مستمری را باید اغراق‌آمیز دانست. باید به خاطر داشته باشیم که موبدان بر کلام مکتوب، شدیداً اعمال نفوذ می‌کردند و دخالت ساسانیان در خودای‌نامگ قطعاً سوگیری دینی و روحانی داشته است؛ مثلاً پادشاهانی که از روحانیت حمایت می‌کردند، با الحادها و ارتدادها مبارزه می‌نمودند، یا آتشکده‌ها می‌ساختند یا آن‌ها را توسعه می‌دادند (مانند شاپور دوم، بهرام پنجم، و خسرو یکم) مورد ستایش فراوان قرار می‌گرفتند. اما پادشاهانی که در برابر قدرت فزاینده دینی به سود دربار یا مردم می‌ایستادند از آن‌ها به بدی یاد می‌شده است. مثل نرسه (۲۹۳–۳۰۲ میلادی) که ظاهراً به کمک کرتیر که می‌کوشید تاج و تخت را تصاحب کند، چندین بار برای براندازی او توطئه کرد. وی تعقیب و آزار مانویان و مسیحیان را متوقف ساخته بود.

تا زمان خسرو اول (انوشیروان) فرمانده کل سپاه ایران به نام ایران‌سپاهبد نامیده می‌شد از زمان خسرو انوشیروان کشور به چهار بخش نظامی تقسیم شد و برای هر یک سپاهبد در نظر گرفته شد. ایران‌سپاهبد در مورد جنگ و صلح و مذاکرات سیاسی اختیارات زیادی داشت. اگر شاه خود مایل به شرکت در جنگ‌ها بود معمولاً از اختیارات سپاهبد کاسته می‌شد. مهم‌ترین بخش سپاه ساسانی سواره نظام زره پوش سنگین بود (اسواران) که در جنگ‌ها نقش تعیین‌کننده‌ای داشت به ویژه در مورد رویارویی با پیاده‌نظام رومی بسیار مؤثر بود و به سادگی آرایش جنگی پیادگان را به هم می‌زد و آن‌ها را آماج تیرهای تیر اندازان می‌نمود. تمام تن اسواران با تکه‌های فلس گونه آهن پوشیده شده بود و نقابی آهنین نیز صورت آن‌ها را می‌پوشاند به‌طوری‌که تنها سوراخی جلوی بینی و شکافی برای دیدن در آن قرار داشت. زره سواره نظام تکه‌تکه بود و آزادی عمل کافی برای عضلات سوار فراهم می‌کرد.

پشت سر اسواران فیل‌های جنگی بودند و در انتهای لشکر نیز پیادگان. پیادگان روستاییانی بودن که به اجبار به جنگ می‌آمدند و بابت این کار مزدی نیز نمی‌گرفتند به همین دلیل کم اثرترین بخش سپاه بودند. تیر اندازان در پشت سواره نظام قرار داشتند و از دور دشمن را مورد هدف قرار می‌دادند. درمیان سپاه ساسانی معمولاً گروه‌هایی از اقوام و ملل تابع امپراتوری وجود داشت که در جنگ‌ها کمک مؤثری می‌کردند. از میان این اقوام سکستانی‌ها بیشتر مورد اعتماد شاهان ساسانی بودند. واحدهای بزرگ سپاه را گند و واحد کوچکتر از آن درفش و واحد کوچکتر از درفش را وشت می‌نامیدند. هر درفش پرچمی مجزا داشت و فرمانده گند را گندسالار می‌خواندند. در جنگ‌هایی که شاه حضور داشت معمولاً در میان سپاه برای وی تختی در نظر می‌گرفتند و گروهی از زبده‌ترین سربازان گرد تخت شاه را فرا می‌گرفتند که تا پای جان از شاه حفاظت می‌نمودند. ساسانیان برخلاف اشکانیان روش‌های نگهداری و گرفتن دژها را خوب می‌شناختند و ابزارهای لازم را نیز در دست داشتند و به خوبی به کار می‌بردند.[۹۵]

سلحشورانی که روزگاری شکست‌های سختی بر ارتش و لژیونرهای رومی وارد آوردند و مانند سد مستحکمی مانع از تسلط آن‌ها بر جاده ابریشم شدند. در واقع این سپاه ساسانی بود که توانست انتقام حمله مقدونی‌های اروپایی را بازپس گیرد و از آن زمان به عنوان یک ابرقدرت هم‌طراز در برابر رومیان ظاهر شود.[۹۶] ساسانیان ابرقدرت دیگری در شرق امپراتوری روم بودند. تقریباً در هر جنگی که ایرانیان با رومی‌ها داشتند، سواران (سواره نظام) نیز حضور داشتند. ماشین نظامی و تجهیزات ساسانیان در تمامی جنبه‌ها هم‌طراز و حتی قوی‌تر از رومی‌ها بود؛ حقیقت تلخی که سرانجام رومیان به آن اعتراف کردند. سواره نظام نخبه و برگزیده ساسانی همانند دیواری مستحکم در برابر رومی‌ها بود تا آن‌ها نتوانند ایران را تسخیر کنند و به مرزهای هند و چین برسند. امروزه کمتر کسی ترس و وحشتی را درک می‌کند که این سواران در دل رقیبان خود برمی‌انگیختند. برای درک این موضوع بهتر است به لیبیانوس (مورخ رومی) مراجعه کنیم، جایی که در آن نوشته است: «لژیونرهای رومی ترجیح می‌دهند تا هر سرنوشت و قضا و قدری را تحمل کنند اما با سواران ایرانی رو در رو نشوند.»

کشاورزی با سیستم‌های آبی ممتاز، پایهٔ اقتصاد ساسانی و سهمِ آن در اقتصاد ملی، بیشتر از بازرگانی بود. در دورهٔ ساسانیان از دو مسیر تجاری بهره‌برداری شده است؛ راه ابریشم در شمال و راهی دیگر در سواحل جنوبی کشور. کارخانه‌های شوش، شوشتر و گندی‌شاپور نیر برای محصولات ابریشم خود شهرت یافته بودند و با کارخانه‌های چینی رقابت می‌کردند.[۱۲۶]

شیوه اصلی تولید و منبع درآمد و امرار معاش مردم در ایران کشت و برز و کشاورزی بود. محصولات کشاورزی عبارت بودند از غلاتی نظیر جو، چاودار، ارزن، حبوبات، علوفه، الیاف برای ریسندگی، میوه‌هایی نظیر انگور، انجیر، پسته و بادام، خرما و سبزی‌ها و نیز برنج و باغات زردآلو و زیتون. ساسانیان به توسعه کشاورزی بسیار علاقه داشتند و می‌دانیم که در خوزستان و عراق زمین‌های کشاورزی گسترده و قابل کشتی وجود داشته است.[۱۲۷]

انقوزه، ریواس، پسته ایرانی و گردوی ایرانی (Persicum) از جمله گیاهان و درختانی بودند که رومی‌ها کشت آن را در سرتاسر اروپا گسترش دادند.[۱۲۸]

فرای اعتقاد دارد که خصوصیات زمین‌دار یا فئودال در خاورمیانه تا حد زیادی با فئودالیسم اروپا فرق داشته است. این یافته‌ها را تحقیقات باستانشناسی در جنوب غربی ایران نیز تأیید می‌کند که در کنار روستاها قصرها و قلعه‌ها و دژهایی وجود نداشته‌اند.

در ایران انواع گوناگونی از زمین‌داری یا اجاره داری زمین نظیر «زمین‌های دولتی»، «زمین‌های وقفی»، «زمین با مالکیت جمعی»، وجود داشت و زمین را برای اهداف خیریه نیز وقف می‌کردند. اما مهم‌تر از چگونگی مالکیت زمین موضوع تسلط بر آب بود و از این رو مالکیت «قنات‌ها» اهمیت بسیار بیشتری داشت. برخلاف جامعه فئودالی اروپای قرون وسطی، آب در ایران ساسانی ارزش بیشتری از زمین داشت.[۱۲۹]

 

اشکانیان

اشکانیان

شاهنشاهی اشکانی که در ادبیات غرب با نام امپراتوری پارت‌ها نیز شناخته می‌شود، از ۲۴۷ پیش از میلاد تا ۲۲۴ پس از میلاد، قدرت سیاسی و فرهنگی مهم و ایرانی بود که در ایران باستان متمرکز بود و ۴۷۱ سال بر بخش بزرگی از غرب آسیا و آسیای میانه حکومت می‌کرد. پایه‌گذاران دودمان اشکانی، قبایل پرنی (قبایلی سکایی تبار از اتحادیه داهان) بودند، که بعد از مهاجرت از جنوب روسیه، در جنوب شرقی دریای کاسپین ساکن شده بودند.

شروع سلطنت اشکانیان و هویت ارشک اول به‌عنوان سرسلسلة این حکومت یکی از بخش‏های رازآلود تاریخ اشکانی است. متأسفانه هیچ‌یک از تاریخ‏های متعددی که در دوران باستان درخصوص اشکانی‏ها نگاشته شده‏اند باقی نمانده و در دوره‏های متعدد از بین رفته‏اند. در نتیجۀ فقدان منابع موثق، برداشت‏های مدرن از دولت و حکومت اشکانی‏ها با واقعیت‏های سیاسی و فرهنگی آن زمان سازگار نیست. بر‌اساس تحلیل منابع مکتوب در‌خصوص هویت ارشک، آن‏ها را می‏توان به دو سنت تاریخ‏نگاری تقسیم کرد: یکی متعلق به آپولودوروس و دنبال‏کنندگان او، یوستین و استرابو، و دیگری به‏وسیلة آریان و دنبال‏کنندگان او (فوتیوس، زوسیموس، سینکلوس، دیو). در این میان، یک روایت در میان پژوهشگران تاریخ و باستان‏شناسی اشکانی مورد استقبال بیشتری قرار گرفته است. بر‌اساس این روایت، ارشک یک سکایی بود که ریاست قبیلة پارنی از اتحادیة داهه را بر‌عهده داشت. سپس، باتوجه به این نسخه از منشأ اشکانی‏ها، در اواسط قرن سم پ.م. ارشک از آشفتگی حکومت سلوکی در غرب استفاده می‏کند و به همراه پارنی‏ها ایالت پارت سلوکی را به تصرف خود در‌می‏آورند و زمینة شکل‏گیری شاهنشاهی اشکانی را فراهم می‏کنند. مرجع اصلی و مؤثرترین اشاعه‌دهندة مفهوم اشکانیان کوچ‏رو و سکایی استرابواست. وی در شناخت ریشة اشکانی‏ها از مورخان قدیم‏تر هلنیستی الهام گرفته، با‌این‌حال هیچ‌یک از آن‏ها قبل از قرن دوم پیش از میلاد زندگی نکرده‏اند. در این تحقیق، نگارندگان با تکیه بر شواهد باستان‏شناختی و تحلیل منابع مکتوب سنت تاریخ‏نگاری آریان و دنبال‏کنندگان وی مبتنی بر بومی و پارتی بودن ارشک را به واقعیت‏های سیاسی و اجتماعی زمان ‏اشکانی ‏نزدیک‏تر می‏دانند. همچنین استدلال خواهد شد که ارشک اول هرگز نتوانسته حکومتی هماورد با امپراتوری سلوکی را تأسیس کند، بلکه وی تحت سلطة سلوکی‏ها یک حکومت خراج‌گذار را اداره می‏کرد. تأسیس شاهنشاهی اشکانی با تکیه بر عناصر بومی و پارتی می‏تواند فقط پس از سلطنت آنتیوخوس سوم (223/ 2ـ187) صورت گرفته باشد. در‌حقیقت، هیچ شاهدی، مستقیم و غیرمستقیم، برای شاهنشاهی اشکانی در ایران در قرن سوم وجود ندارد. اگر حکومت اولیة اشکانیان اساساً دارای یک بنیاد سرزمینی بود، نمی‌توانست چیزی فراتر از یک قدرت منطقه‏ای بوده باشد.

اگرچه فرهنگ یونانی در دوره هلنی نزد مردم خاور نزدیک مقبولیت قابل توجهی پیدا کرده بود، اما در دوره اشکانی شاهد احیای فرهنگ ایرانی در مذهب، هنر و حتی پوشاک هستیم.[۱۰۲] پادشاهان اشکانی با آگاهی از هر دو ریشه هلنی و ایرانی ممالک زیر سلطه خود، پس از آنکه خود را پادشاه خواندند، خود را فیلهلنیسم (یونانی دوست) معرفی کردند.[۱۰۳] واژه فیلمهای تا دوره سلطنت اردوان سوم بر روی سکه‌ها ضرب می‌شد.[۱۰۴] حذف این واژه از روی سکه‌ها از نشانه‌های احیای فرهنگ ایرانی در دوره اشکانی است.[۱۰۴] بلاش یکم اولین پادشاه اشکانی بود که خط اشکانی و زبان پارتی را مورد استفاده قرار داد و به جای استفاده از الفبای یونانی، سکه‌هایی به خط اشکانی ضرب نمود.[۱۰۵] با این وجود از الفبای یونانی تا پایان دوره اشکانی بر روی سکه‌ها استفاده می‌شد.

قدرت مرکزی و پادشاهان نیمه مستقل
برخلاف شاهنشاهی هخامنشی، حکومت اشکانیان به شکل قابل توجهی تمرکززدا بود.[۹۰] یکی از منابع تاریخی نشان دهنده این نکته است که مناطق تحت نظر حکومت مرکزی به شیوه‌ای مشابه با امپراتوری سلوکیان ساماندهی شده است. هردو حکومت سلسله مراتب استان‌های خود را به سه بخش تقسیم کرده بودند. پارت‌ها دارای مرزبان، ساتراپ، دیزپات بودند و سلوکیان نیز دارای ساتراپی، اپارچی و هیپارچی بودند.
شاه شاهان در راس حکومت اشکانیان بود. وی رابطه چندهمسری را حفظ می‌کرد و با تولد اولین فرزند ذکور کامیاب می‌شد.همانند بطالسه‌های مصری، مستنداتی از ازدواج پادشاهان اشکانی با خواهرزاده‌ها و خواهران ناتنی‌شان وجود دارد. همچنین یک مورد استثنا، ازدواج ملکه تراموزا با فرزندش وجود دارد. که البته او اصالتی رومی داشت و به عنوان برده به پادشاه هدیه کرده بودند



به هرشکل نفوذ فرهنگ یونانی در دوران امپراتوری اشکانی کاملاً از بین نمی‌رود، به‌طور مثال مدارکی دال بر لذت بردن اشک‌ها از تئاترهای یونانی وجود دارد. زمانی که سر کراسوس را برای ارد دوم آوردند، او در کنار آرتاواز دوم، پادشاه ارمنستان مشغول تماشای نمایش باکچای اثر اوریپید بوده است. در آن زمان از سرکراسوس به جای سر پنتئوس در نمایش استفاده شد.

نام فرهاد یکم به عنوان توسعه دهنده کنترل حکومت اشکانی تا دروازه اسکندر و اشغال‌کننده آپمیا راجیانا ثبت شده است.[۳۷] با این وجود، بیشترین گستره قلمرو اشکانی و پرقدرت‌ترین دوران حکومت اشکانی به مهرداد اول، برادر و جانشین وی تعلق دارد،[۳۱] کسی که کاتوزیان او را با کوروش کبیر، بنیان‌گذار حکومت هخامنشیان مقایسه می‌کند.

پس از مرگ دیودوتس دوم، روابط اشکانی و دولت یونانی باختر نیز رو به زوال گذاشت، به‌خصوص زمانی‌که مهرداد یکم به آنجا حمله کرد و دو استان را در زمان حکومت اوکراتید یکم از آنان ستاند.[۳۸] توجه مهرداد یکم به قلمرو سلوکیان و هرج و مرج در ماد به دلیل سرکوب شورشیان توسط تیمارخوس، اسباب حمله به ماد و تصرف هگمتانه را در ۱۴۸ یا ۱۴۷ پ. م فراهم کرد.[۳۹] این پیروزی فتح بابل و سلوکیه را در میان‌رودان به دنبال داشت، مهرداد یکم در ۱۴۱ پ. م در سلوکیه سکه‌ای ضرب کرد و در مراسمی رسمی با عنوان پادشاه تاج‌گذاری نمود.[۴۰] زمانی‌که مهرداد یکم در راه بازگشت به هیرکانی بود، سپاهش امپراتوری الیمائیس و پادشاهی میشان را تحت کنترل و شوش را تصرف کرد.[۴۰] در این زمان قلمرو حکومت اشکانی در شرق تا رود سند گسترش یافته بود.[۴۱]

درحالی‌که شهر صددروازه به عنوان اولین پایتخت اشکانی انتخاب شد، مهرداد یکم در سلوکیه، هگمتانه، تیسفون و شهر تازه تأسیس خود مهردادکرت اقامتگاه‌های شاهی نیز بنا کرد، علاوه بر این مهردادکرت محلی بود که در آن مقبره‌ای برای پادشاهان اشکانی ساخته شده بود و از آن نگهداری می‌شد.[۴۲] از سوی دیگر هگمتانه به اقامتگاه تابستانی خانواده سلطنتی اشکانی بدل گشت.[۴۳] شهر تیسفون نیز تا پیش از به حکومت رسیدن گودرز یکم به عنوان پایتخت انتخاب نشد،[۴۴] اما به نقل از بروسیوس به عنوان محلی برای تاجگذاری‌ها مورد استفاده قرار می‌گرفت و شهری نمادین از حکومت اشکانی بود.
آنتیوخوس هفتم، برادر کوچکتر دیمتریوس دوم، در نبود برادرش حکومت سلوکی را بر عهده گرفت و با همسر برادرش، کلوپاترا تیا نیز ازدواج کرد. آنتیوخوس پس از شکست تروفون در سال ۱۳۰ پ. م به سوی میان‌رودان برای بازپس‌گیری مناطق از دست رفته که در آن زمان زیر سلطه فرهاد دوم اشکانی بود، لشکرکشی کرد. او توانست بابل را فتح و شوش را تصرف کرده و در آنجا سکه‌ای ضرب نماید.[۴۸] پس از پیشروی سپاه آنتیوخوس به سوی ماد، دولت اشکانی سعی بر ایجاد صلح نمود، اما آنتیوخوس صلح را نپذیرفت مگر به شرط آنکه دولت اشکانی تمام سرزمین‌های تصرف کرده بجز پارت را به دولت سلوکی بازگرداند، مالیات سنگینی بپردازد و دیمتریوس را آزاد کند. فرهاد دوم دیمتریوس را آزاد کرد و وی را به سوریه فرستاد، اما سایر شرایط آنتیوخوس را نپذیرفت.[۴۹] در زمستان ۱۲۹ پ. م، قیامی علنی علیه آنتیوخوس در ماد شکل گرفته بود، چرا که ارتش او در طول زمستان از منابع روستاییان استفاده می‌کرد. آنتیوخوس در حالی که سعی بر سرکوب قیام ماد داشت، با هجوم نیروی اصلی سپاه اشکانی غافلگیر شده و در جنگ کشته شد. بدن او در تابوتی نقره به سوریه فرستاده شد، پسرش سلوکوس با خاندان اشکانی وصلت کرد و دخترش به حرمسرای فرهاد پیوست.[۵۰]
دولت سلوکی که ناتوان از سرکوب بلافاصله شورش تروفون در ۱۴۲ پ. م بود،[۴۶] به هرشکل در ۱۴۰ پ. م توانست به رهبری دیمتریوس دوم در میان‌رودان به قلمرو اشکانی حمله کند و علی‌رغم موفقیت‌های اولیه، سلوکیان در نهایت شکست خوردند. در نهایت دیمتریوس دوم به دست سربازان اشکانی دستگیر و به هیرکانی برده شد. مهرداد یکم وی را تحت درمان و پذیرایی گرم خود قرار داد و حتی دختر خود، روزگون را به عقد او درآورد.

 

هخامنشیان

هخامنشیان

هخامنشیان:
هخامنشیان یکی از سلسله‌های باستانی ایران پیش از اسلام و از دودمان پارس‌ها بودند. این سلسله تبار خود را به هخامنش می‌رسانند و سلسله خود را به اسم او، نام‌گذاری کردند. اگرچه هخامنشیان پیش از کوروش بزرگ نیز، در انشان و پارس با پادشاهان دیگری اداره می‌شدند؛ اما به‌دلیل شکست مادها توسط کوروش و فتح لیدی و بابل توسط او و تبدیل پادشاهی هخامنشی به یک امپراتوری بزرگ، کوروش بزرگ را موسس سلسله هخامنشی می‌دانند.
شاهنشاهی هخامنشی نخستین و تنها پادشاهی بود که بخش بزرگی از جهان را برای بیش از دو سده یکپارچه کرد. شاهنشاهی ایران در بزرگ‌ترین گستره خود در سال ۴۸۰ پیش از میلاد هشت میلیون کیلومتر مربع (برخی آن را پنج‌ونیم میلیون کیلومتر مربع می‌دانند[۲۰][۲۱]) از دره سند در هند تا رود نیل در مصر و ناحیه بنغازی در لیبی امروزی و از رود دانوب در اروپا تا آسیای مرکزی وسعت داشت که آن را تبدیل به وسیع‌ترین امپراتوری باستانی تاریخ جهان کرد.[۲۷

پیروزی‌های هخامنشیان باعث گستردگی قلمروی آنان به حدی شد که به‌عنوان نخستین حکومت جهانی و بزرگ‌ترین امپراتوری جهان تا به آن زمان، شناخته می‌شود. این امپراتوری در بزرگ‌ترین گسترهٔ خود، بیش از ۴۴ درصد از جمعیت جهان را اداره می‌کرد که بالاترین شمار در میان شاهنشاهی‌های تاریخ است.[۳۱][۳۲] شاهنشاهی هخامنشیان به یک نمونهٔ موفق برای اداره یک دولت جهانی تبدیل گردید و دستاوردهایی نظیر پادشاهی متمرکز، سیستم جاده‌ای و پست مدرن، زبان رسمی، خدمات شهروندی و ارتش وسیع منظم توسط شاهنشاهی‌های پسین تقلید شد.[۳۳] در تاریخ غرب، شاهنشاهی هخامنشی به عنوان آنتاگونیست تاریخ یونان و همچنین رهایی‌بخش یهودیانِ بابل به یاد آورده می‌شود. میراث این دولت و رد پایش بر روی تاریخ جهان از قلمروی آن بسیار فراتر رفت و بر روی تاریخ نظامی، فرهنگی، اجتماعی و دینی دنیا تأثیر چشم‌گیری گذاشت.[۳۴] فتح یهودیه توسط ایرانیان باعث این شد که شاهنشاهی هخامنشی در متون دینی یهودیان و مسیحیان از اهمیت زیادی برخوردار شود. تکامل مزدیسنا در این دوره باعث گسترش آن از شرق تا غرب گردید و همچنین میراث هخامنشی نقش پررنگی در سیاست و جنبش‌های تاریخ معاصر ایران بازی کرد.[۳۵]

خاستگاه:

پارسیان مردمانی از اقوام ایرانی هستند که نزدیک به سه هزار سال پیش از میلاد به فلات ایران آمده‌اند. پارسیان باستان از قوم آریایی پارس یا پارسوآش بودند که در سنگ‌نوشته‌های آشوری از سده نهم پیش از میلاد، نام آنان دیده می‌شود. پارس‌ها هم‌زمان با مادها به بخش‌های باختری ایران سرازیر شدند و پیرامون دریاچه ارومیه و منطقه اردلان جای گرفتند.[۳۶] با ناتوانی دولت ایلام، نفوذ خاندان پارس به خوزستان و بخش‌های مرکزی فلات ایران گسترش یافت.

برای نخستین بار در سالنامه‌های آشوری شلمنسر سوم در سال ۸۳۷ پ. م، «پارسوا» در جنوب و جنوب باختری دریاچه ارومیه در منطقه اردلان سنندج تا روانسر در استان کرمانشاه نام برده شده است. برخی از پژوهشگران مانند راولین‌سن بر این ایده هستند که مردم پارسوآش همان پارسی‌ها بوده‌اند. تصور می‌شود خاندان‌های پارسی پیش از این که از میان دره‌های کوه‌های زاگرس مرکزی به سوی جنوب و جنوب خاوری ایران بروند، در این سرزمین، ایست کوتاهی نمودند و در حدود ۷۰۰ سال پیش از میلاد در بخش پارسوماش، روی دامنه‌های کوه‌های بختیاری در جنوب خاوری شوش در سرزمینی که بخشی از کشور ایلام بود، جای گرفتند. از سنگ‌نبشته‌های آشوری چنین بر می‌آید که در زمان شلمنسر (۷۱۳–۷۲۱ پ. م) تا زمان پادشاهی اسرحدون (۶۶۳ پ. م)، پادشاهان یا فرمانروایان پارسوا، پیرو آشور بوده‌اند. پس از آن در زمان فرورتیش (۶۳۲–۶۵۵ پ. م) پادشاهی ماد به پارس چیرگی یافت و این دولت را پیرو دولت ماد نمود.

هرودوت می‌گوید: پارس‌ها به شش خاندان شهری و ده‌نشین و چهار خاندان چادرنشین بخش شده‌اند. شش خاندان نخست عبارت‌اند از: پاسارگادیان، مارافیان، ماسپیان، پانتیالیان، دروسیان و گرمانیان. چهار خاندان دومی عبارت‌اند از: دائی‌ها، ماردها، دروپیک‌ها و ساگارتی‌ها. از خاندان‌های نامبرده، سه خاندان نخست بر خاندان‌های دیگر، برتری داشته‌اند و دیگران پیرو آن‌ها بوده‌اند و پاسارگادها از همه برترند.[۳۷]

بر اساس نوشته‌های هرودوت، هخامنشیان از خاندان پاسارگادیان بوده‌اند که در پارس جای داشته‌اند و سر دودمان آن‌ها هخامنش از فرزندان پرسئوس بوده است.[۳۸] پس از نابودی دولت ایلامیان به دست آشوربانی‌پال، چون سرزمین ایلام ناتوان شده بود، پارسی‌ها از دشمنی‌های آشوری‌ها و مادی‌ها استفاده کرده و انزان یا انشان را گرفتند.

این رخداد تاریخی در زمان چیش‌پیش شاه انشان و پارس روی داده است. با توجه به بیانیه کوروش بزرگ در بابل، می‌بینیم او نسب خود را به شاه انشان و پارس می‌رساند و او را شاه انزان می‌خواند.

پس از مرگ چیش‌پیش (شاه انشان و پارس)، کشورش میان دو پسرش «آریارمنه»، پادشاه پارس و کوروش یکم که بعدها عنوان پادشاه پارسوماش، به او داده شد، تقسیم شد. چون در آن زمان کشور ماد در اوج پیشرفت بود و هووخشتره در آن فرمانروایی می‌کرد، دو کشور کوچک تازه، ناچار زیر فرمان فاتح نینوا بودند. کمبوجیه فرزند کوروش یکم، دو کشور نامبرده را زیر فرمانروایی یگانه‌ای درآورد و پایتخت خود را از انشان به پاسارگاد منتقل کرد. فرزند کمبوجیه، کوروش بزرگ بزرگ‌ترین پادشاه هخامنشی است.

با برآمدن پسر کمبوجیه، کوروش بزرگ، که به حق بنیان‌گذار شاهنشاهی هخامنشی دانسته می‌شود، تحول شگرفی رخ داد. وی در مدت تقریباً بیست سال در طی لشکرکشی‌هایی، ماد، لیدی و بابل، یعنی پادشاهی‌های پرآوازهٔ آن روز جهان و سرزمین‌های خاور پارس را فرمانبردار خویش ساخت و گسترهٔ جغرافیایی بزرگی تقریباً به اندازهٔ خاورمیانهٔ امروزین را، از ترکیه و سواحل مدیترانه تا مرزهای هند و از استپ‌های روسیه تا اقیانوس هند، زیر سیطرهٔ خود درآورد.[۳۹]

هرودوت و کتزیاس، افسانه‌های باورنکردنی دربارهٔ زادن و پرورش کوروش بزرگ (۵۲۹–۵۵۹ پ. م) بازگو کرده‌اند. اما آنچه از دیدگاه تاریخی پذیرفتنی است، این است که کوروش پسر فرمانروای انشان، کمبوجیه اول و مادر او ماندانا، دختر ایشتوویگو پادشاه ماد می‌باشد.

در سال ۵۵۳ پ.م. کوروش بزرگ، پارس‌ها را علیه ماد برانگیخت. در جنگ بین لشکریان کوروش و ماد، چندی از سپاهیان ماد به کوروش پیوستند و در نتیجه سپاه ماد شکست خورد.[۴۱] پس از شکست مادها، کوروش در پاسارگاد شاهنشاهی هخامنشی را پایه‌گذاری کرد. دوران شاهنشاهی او از ۵۲۹–۵۵۹ پیش از میلاد است.

کوروش بزرگ که پادشاهی ماد را به دست آورد و برخی از استان‌ها را به وسیله نیروی نظامی پیرو خود ساخت، همان سیاست کشورگشایی را که هووخشتره آغاز نموده بود، ادامه داد.
 

ماد ها

ماد ها

مادها:

مادها شاخه‌ای از آریاها هستند که در شمال غرب ایران ساکن شدند و حکومت ماد را تشکیل دادند.
مادها از اقوام مهاجر هندواروپایی بودند که از اوایل هزاره اول پیش از میلاد، همراه با پارس‌ها، از دو مسیر قفقاز و ماوراءالنهر به فلات ایران سرازیر شدند و بعد از نفوذ تدریجی، به‌مدت چند سده بر سراسر کوه‌های زاگرس تسلط یافتند. پیش از آن، مادها با اقوام دیگری چون عیلام در شوش و بین‌النهرین در شمال بابل، با آشور و دولت اورارتو در شمال شرقی ایران روبه‌رو بودند. بدین جهت مدت چهار سده طول کشید تا آریایی‌ ها توانستند بر این اقوام مسلط شوند و نخستین شاهنشاهی در ایران و جهان را تشکیل دهند.

توضیحات:
چگونگی تشکیل دولت ماد در هاله‌ای از ابهام قرار دارد و تا کشف اسناد بیشتر باید صبر کرد تا تاریخ این دوره بیشتر توسط باستان‌شناسان هویدا شود. جغرافیای دولت ماد را می‌توان در قسمت شمال غربی فلات ایران جست‌و‌جو کرد. پایتخت دولت ماد، همدان امروزی یا هگمتانه بود. دولت ماد از شمال با اورارتو، از جنوب با عیلام و از غرب با دولت‌های بین‌النهرین محدود می‌شد. به نظر می‌رسد نخستین کسی که پس از غلبه نهایی مادها بر سکاها درصدد اتحاد قبایل ماد برآمد، دیاکو بود. کتزیاس این زمان را با انقراض دولت آشور برابر می‌داند. هرودوت بنیان‌گذار دولت ماد را دیاکو می‌داند. بنابر روایات هرودوت، او نخست به‌عنوان داور مورد رجوع عموم مردم بود و سرانجام از سوی عامه به‌عنوان حکمران برگزیده شد تا در میان آن‌ها مجری عدالت و نظم باشد.
دوره حکومت ماد، یک دوره ۱۳۰ ساله بوده است. در این دوره چهار پادشاه بر تخت پادشاهی ماد نشستند. دوره هر یک از این پادشاهان، با حوادثی گذشت. دیاکو به‌عنوان موسس سلسله ماد، دولت تازه تاسیس ماد را در خطر خاصی قرار نداد. فرورتیش به‌عنوان جانشین او تلاش کرد با سکاها وارد اتحاد شود؛ اما سکاها از طریق حیله، او را به قتل رساندند.

شاید مهم‌ترین پادشاه دولت ماد، پادشاه سوم آن، هوخشتره بود. در دوره او دولت ماد از لحاظ سیاسی و اقتصادی رشد کرد. دوره شاه پایانی حکومت ماد نیز دوره تضعیف مادها بود که زمینه تسلط کوروش هخامنشی بر ماد را فراهم کرد.

فرورتیش:
جانشین دیاکو، فرورتیش بود. از او در کتیبه‌های آشور با نام خشثریته نام برده‌اند. او در آغاز حاکم یک شهر بود؛ احتمالا هم به‌عنوان داور و هم به‌عنوان فرمانده جنگی مورد توجه مردم بود و کمی بعد به ریاست اتحادیه‌ای از اقوام ماد منصوب شد و به همین جهت توانست مخالفان آشور را با خود همراه و متحد کند.طبق گزارش هرودوت، او پس از اتحاد با گروهی از سکاها و جلب حمایت سران قوم پارس به تدارک سپاهی منظم پرداخت و به قلمرو آشور حمله کرد؛ اما در اثر بی‌تجربگی و اختلاف با قبائل سکایی در این جنگ کشته شد. بعد از آن، سکاها برای مدتی نسبتا طولانی در نواحی غربی ایران تاختند و از هیچ غارتی فروگذار نکردند.

هوخشتره یا کیاکزار:
سرانجام یکی از فرماندهان ماد به نام کیاکسار زمام امور را به دست گرفت. او را با نام هوخشتره نیز خوانده‌اند. هرودوت او را پسر فرورتیش می‌داند و روایت می‌کند که او توانست با یک خدعه به غائله سکاها پایان دهد. در گزارش هرودوت آمده است که کیاکزار مادوئیس، فرمانروای سکاها را به‌همراه عده‌ای از سران قوم به مهمانی دعوت کرد و همه را به قتل رساند. بعد از آن، باقی‌مانده سکاها به خدمت ماد درآمدند.
بعد از هوخشتره، پسرش آستیاگ که به آژی‌دهاک نیز شهرت داشت به حکومت رسید. او از سال ۵۸۵ تا ۵۵۰ پیش از میلاد به‌مدت ۳۵ سال حکومت کرد. او برخلاف پدرش، به عشرت و آرامش روی آورد. دولت ماد در دوران او به ثروت و نعمت رسید. به این سبب، آستیاگ به تقلید از دربار آشور به بنای کاخ‌ها و شکارگاه‌ها و باغ‌های متعدد پرداخت. با این همه، مورخان او را فردی مغرور، بی‌رحم و جاه‌طلب معرفی کرده و صفاتی ناپسند را به او نسبت داده‌اند. به نظر می‌رسد فشارهای او و درباریان ماد بر مردم به‌تدریج موجب افزایش ثروت و فساد اخلاقی در دربار و فقر و تنگدستی عمومی شد و زمینه‌های لازم برای سقوط فرمانروایی ماد را فراهم کرد.

ارتش و نیروی نظامی:
مادها در زمان فرورتیش، وسایل و فن محاصره کردن قلعه‌ها را در اختیار داشتند و دارای منصب مهندسی نظامی شدند. آن‌ها همچنین در زمان فرمانروایی سکاها با فنون و تاکتیک و استراتژی نظامی آن‌ها آشنا شده بودند و هنر تیراندازی با کمان را هم از آن‌ها یادگرفتند. بدین ترتیب ساختار ارتش ماد به هیچ وجه از ارتش آشور عقب نبود و به علاوه روحیهٔ جنگی آن‌ها به مراتب از آشوری‌ها بهتر بود.[۵۶][۸۸] هووخشتره هنگامی به قدرت رسید که کشور در وضعیت نامناسبی قرار داشت و از هر سو در محاصرهٔ قبایل بربر کوچ‌نشین قرار داشت، به همین خاطر ابتدا به ساماندهی مجدد ارتش ماد پرداخت.[۵۶] هرودوت در این زمینه می‌نویسد «او برای اولین بار مردمان آسیایی تابع خود را به قسمت‌های نظامی تقسیم کرد و نخستین بار مقررات جنگی برقرار کرد که هر نیزه‌دار و کمان‌دار و سوار جدا باشد. پیش از آن بدون تفاوت و با هم درآمیخته بودند.» پیش از هووخشتره سپاهیان ماد به صورت افواج نامنظم قبیله‌ای بودند که در آن افراد با استفاده از استعداد نظامی خود و سلاح‌های گوناگونی که در دست داشتند در جنگ‌ها شرکت می‌کردند. هووخشتره ارتش ماد را به یگان‌های راهبردی و تاکتیکی تقسیم کرد و لشکریان را از روی نوع سلاح سازمان داد. تقسیمات جدید نه بر مبنای روابط قبیله‌ای افراد بلکه بر اساس نیاز نظامی دولت بود. بدین ترتیب هووخشتره توانست اولین ارتش منظم را در تاریخ ماد ایجاد کند.[۵۶][۸۹]

هووخشتره با تکیه بر این ارتش توانست بر سکاها غلبه کند و به نظر می‌رسد توانست بخش بزرگی از سرزمین‌هایی را که پیش‌تر متعلق به سکاها بود، به دست بگیرد. با این پیروزی مادها از وابستگی به سکاها رهایی یافتند و تبدیل به یکی از مهم‌ترین قطب‌های سیاسی شرق باستان شدند. پس از آن بخشی از سکاها نیز به ارتش ماد پیوستند.[۹۰] همچنین بیش‌تر فتوحاتی را که هرودوت به فرورتیش نسب داده‌است، باید به نخستین سال‌های حکومت هووخشتره و پس از بیرون راندن سکاها (۶۲۵ تا ۶۱۵ پ. م) مربوط دانست از آن جمله امر انقیاد قبایل مجاور همچون پارس‌ها و فتح ایالت‌های مختلف مرکز و مشرق ایران.[۸۹]

فرهنگ:
برای بررسی آثار مادها باید به سه سرزمین توجه کنیم: نزدیک جادهٔ قدیم خراسان که در عصر آهن از آن برای تجارت بین شرق و غرب به‌خوبی استفاده می‌شد، بین کرمانشاه و همدان امروزی، پایتخت ماد باستان؛ احتمالاً بخش اعظمی از شمال فلات مرکزی ایران نیز از آغاز به مادها تعلق داشت یا در طول حکومت آن‌ها به سرزمین‌های مادی تبدیل شد. این امر می‌تواند آثاری که از کاوش‌های گودین‌تپه در درهٔ کنگاور، نوشیجان در نزدیکی ملایر و شاید سیلک در نزدیکی کاشان و باباجان در شمال لرستان به‌دست آمده‌اند را شامل شود.[۶۶]

با این حال، هنر مادی موضوعی است که در حد حدس و گمان باقی مانده و حتی برخی از پژوهشگران وجود آن را رد می‌کنند.[۶۷] ظاهراً این وضعیت تا زمانی که کاخ‌های شاهانه در هگمتانه مورد کاوش و مطالعه قرار نگیرند، تغییری نخواهد کرد. اسکار وایت موسکارلا توجه کرده که «هیچ نمونه‌ای از هنر و آثار مکشوفهٔ مادی در کاوش‌های باستان‌شناسی شناخته نشده‌است».[۶۸] با این وجود، دیگر پژوهشگران عقیده دارند محوطه‌هایی مانند تپه نوشیجان و گودین‌تپه که در محدودهٔ تاریخی مادها قرار دارند و از نظر زمانی نیز به سدهٔ هشتم و هفتم پ.م. برمی‌گردند، مادی هستند.[۶۶] انتساب باباجان ۳ به مادها نامشخص است.[۶۸]

اگرچه تپه نوشیجان شهری مرکزی نبود، اما به گفتهٔ دیوید استروناخ، این شهر به پُلی مهم میان زنجیرهٔ شواهد و اسناد در مورد ترکیب و توسعهٔ معماری ماد و همچنین ترکیبی از فرهنگ مادی با فرهنگ دیگر تمدن‌های باستانی شرق تبدیل شد. در معماری تپه نوشیجان و گودین‌تپه می‌توان تأثیر و اقتباس مستقیم، هم در جزئیات و هم در شکل کلی معماری و طراحی بنا را از هنر آشوری و اورارتویی ردیابی کرد. برای نمونه، طرح دژها شبیه به نمونهٔ آشوری هستند و شیوه‌های احداث بنا مانند تونل‌های صخره‌ای، استفاده از پنجره‌های کور و مخازن آب نیز اورارتویی است. پیش از این، وجود تالار ستون‌دار در معماری شمال غرب ایران و اورارتو تأیید شده‌بود اما در تپه نوشیجان و گودین‌تپه، اتاق‌های کوچک‌تر مجاور سالن وجود ندارند.[۱۸]

جامعه و اقتصاد:
در حال حاضر، هیچ اطلاعات مستقیمی از نهادهای اجتماعی و سازمان‌های اقتصادی جامعهٔ ماد در دست نداریم. هرودوت اشاره می‌کند که مادها ۶ قبیله بودند که از میان آن‌ها فقط آریزانتایی‌ها، به‌معنای «دارای اصل و نسب آریایی» دارای ریشه‌شناسی آشکار ایرانی است، اما در مورد دیگر قبایل تقریباً هیچ اطلاعاتی در دست نداریم. ظاهراً، برخی از عناصر سیستم مدیریتی و اداری مادها که از آشوری‌ها آموخته بودند، تا پس از سقوط آشور نیز در استان‌های مادی ادامه داشت و مادها به تدریج این سیستم اداری را همچون نهادهای سنتی خودشان تصور می‌کردند.[۱۸] یانوش هارماتا کوشید تا منشأ سیستم اداری مادها را ردیابی کند و در این کار، مبنای استدلال‌های خود را عمدتاً بر روی داده‌های زبان‌شناسی قرار داد. وی به این نتیجه رسید که مادها دارای «سازمان اداری بسیار توسعه‌یافته‌ای بودند که پس از آن‌ها نیز این سیستم توسط هخامنشیان مورد استفاده و اقتباس قرار گرفت.»[۷۵] در هر صورت، جایگاه ساتراپ که هخامنشیان از آن استفاده می‌کردند، حتی پیش از ظهور دولت ماد نیز برای تعیین رؤسای مستقل وجود داشته‌است.

آثار ارزشمند باستان‌شناختی به‌دست‌آمده از تپه نوشیجان، گودین‌تپه و دیگر محوطه‌های باستانی و همچنین سنگ‌نگاره‌های آشوری، نشان می‌دهند که در نیمهٔ نخست هزارهٔ یکم پ.م. سکونت‌گاه‌های شهری در مناطق مختلفی از ماد وجود داشته‌اند که مراکز تولید صنایع دستی و اقتصاد دامداری و کشاورزی اندکی را تشکیل می‌دادند. با قضاوت بر اساس منابع آشوری، شغل اول و اصلی مردم مناطق ماد، پرورش اسب و تولید صنایع دستی بود. آشوری‌ها از مناطق مادی، اسب، گاو، گوسفند، شتر باختری، سنگ لاجورد، برنز، طلا، نقره و دیگر فلزات و همچنین پارچه‌های پشمی و کتانی را به عنوان باج و خراج دریافت می‌کردند.[۱۸]